💥 *خاطرات انقلاب در شوش- رهبری انقلاب*

🔴 *سید محمد کاظم دانش مسلط بر خویش بود و هرگز غرور و تکبر را در خود جای نمی داد*

✍🏻 *استاد جعفر دیناروند*

➖ *انقلاب در شوش دارای زوایای بسیاری است.هر اندازه هم که گفته شود باز مجموعه ای از آن باقی می ماند.از موثرترین گرفته تا کسانی که از آن استفاده های نامشروع کردند،مطالب فراوان یافت می شود.مگسان بسیاری دور شیرینی ایجاد شدند و شاید مهم ترین مرکزی که این چنین افرادی یافتند،شخص رهبری در شوش بود.نقش آقای دانش در شوش کاملا بی بدیل بود.*

🔺 هر انقلابی برای رسیدن به پیروزی در درون خود دارای رهبری یگانه است.این انقلاب با هر گرایشی که باشد، زمانی توفیق می یابد که مردم پیرو رهبر آن باشند.طبیعی است که هدف مشترک مردم و رهبر کمک شایانی به یکپارچگی خواهد نمود.در ایران نیز این حالت وجود داشت.تفاوت آن با دیگر انقلاب های جهان در گستردگی آن بود.

در انقلاب فرانسه یا کوبا جمعیتی معین و در محدوده شهرهای بزرگ به این مهم دست یافتند.بعضی از انقلاب ها صرفا در پایتخت اتفاق افتاد و مردم دخالت چندانی در ایجاد آن نداشتند.

تغییرات نیز در مرکز و در محدوده ی شهرهای بزرگ به وجود آمد و کم کم دیگر شهر ها به آن تغییرات تن دادند.مقایسه انقلاب های جهان با انقلاب ما،تفاوت های بسیاری را آشکار می سازد.

انقلاب ایران در تمام شهرها روی داد و تقریبا تمامی مردم در جریان کامل آن بودند.اعتصابات مخصوص شهری خاص نبود.راهپیمایی ها در تک شهرها روی نمی داد.همین معنی باعث می شود تا هیچ شخص یا گروهی  نتواند خود را صاحب انقلاب بداند.زندان ها مملو از اقشار مختلف بود.در این گستردگی،هر شهر به وسیله ی رهبر محلی اداره می شد.

او نیز با رهبر اصلی انقلاب،در ارتباط بود.توفیق انقلاب اسلامی مدیون همین یکپارچگی گشت.البته بودند گروه هایی که در ابتدای انقلاب زیاده خواهی می کردند و قصد بهره برداری بیشتری داشتند و در نهایت از انقلاب جدا شدند.شوش نیز درگیر بعضی از این گروه ها به خصوص در اوایل پیروزی بود.

بیان رهبری و هدایت در انقلاب شوش در یک موضوع به نام خاطره کامل نمی شود.شهری که مذهبی بودنش بر تمام جوانب آن می چربید چگونه قادر بود تا مسیر تغییرات را نشان دهد؟این که رهبری در شوش قبل از انقلاب برای ایجاد زمینه های رشد و تفکر سیاسی،کاری مشکل بود، ادعایی با معنی است زیرا شوش دارای گویش های متفاوت و نیز اقوام مختلف بود.

در روند انقلاب هم دانشجو حضور داشت و هم سنتی های قدیمی نمایان بودند.چگونه این چنین وضعیتی را می توان هدایت کرد؟آیا این باعث ایجاد رهبری های چندگانه نمی شد؟

شوش در بافت تاریخی خویش با رویدادهای متفاوتی روبرو گشت.افرادی با نام های مختلف در هر طایفه و قبیله ای شناخته می شدند و حتی دعاوی خود را از طریق آن ها انجام می دادند.

چگونه چنین شهری می توانست انقلابی یکپارچه انجام دهد و مرکزی یگانه داشته باشد اما حقیقت رهبری همان یگانگی و همدلی گردید.

شوش از این بابت دارای رهبری یگانه در شهر گشت.آقای دانش رهبر بود.همه به فرمان او گوش می دادند و تا پایان بیست و دوم بهمن این حالت ادامه داشت.

بعداز آن زمزمه هایی شنیده شد.گروه های سیاسی مخالفت هایی ابراز نمودند.بعضی از آن ها در مقابل رهبری شوش ایستادند و خصوصا در جریان انتخابات نمایندگی مشکلاتی به وجود آوردند.

روحانی قدیمی شهر تنها رهبر و هماهنگ کننده بود.این را نیروهای رژیم نیز می دانستند.بعضی از این افراد نزد آقای دانش می آمدند و بابت برگشت به انقلاب استمداد می طلبیدند.افراد پشیمان،قبل از پیروزی انقلاب،برای پذیرش در میان انقلابیون به شخص آقای دانش مراجعه می کردند.

من به عنوان شاهد در این ماجرا،صحنه های متعددی مشاهده کردم اما حقیقتا به گفته های آنان با شک و تردید می نگریستم و این را یک بار به ایشان هم گفتم.

من در یکی از این رویدادها،فردی که اسلحه ی کلت در دستش بود و از نظر مردم جز رژیم محسوب می شد را شاهد بودم.او نزد آقای دانش آمد و از او خواست تا در کنار انقلابیون باشد.آقای دانش او را تشویق کرد و گفت همین کافی است اما او اصرار کرد تا محافظ او باشد.

آقای سید محمد کاظم دانش رهبری انقلاب در شوش را بر عهده داشت.او شایسته ی این کار بود.دلایلی که او را به این عنوان شایسته نمود جند نکته ی مهم بود.

اول این که خود از مخالفان حکومت شاه بود.

دوم این که سال ها در شوش زندگی می کرد و با مردم کاملا آشنا بود. این آشنایی را من لمس کردم و بارها وی را امتحان نمودم.گاه از او نام فردی را مطرح می کردیم و او بلافاصله می گفت که کدام فلانی؟پسر فلان یا فلان؟ و این نشان دهنده ی شناخت عمیق او بود.

سوم این که روحانی،از سادات معظم ،تحصیل کرده،باسواد و تایید کننده ی انقلاب اسلامی بود.

چهارم این که به عنوان یک معلم ماهر، آموزش های لازم سیاسی را به مردم منتقل می کرد.

پنجم این که هنر ارتباطی بسیار خوبی داشت و این ارتباط را با همه به صورت صمیمی برقرار می کرد..او مخلصانه همکلام می شد.

ششم این که در تمامی اتفاقات انقلاب پیشرو بود.درواقع در همه ی موضوعات انقلاب حضوری پر رنگ داشت و خود را از مردم جدا نمی کرد.

هفتم این که شجاع  و دارای اعتماد به نفس بالایی بود.من این موارد را در او حس کردم.رفتارهای او در مقابل نیروهای رژیم،این حالات را منعکس می کرد.گاه در کنار او مضطرب می شدیم و او هرگز تغییری در چهره نداشت.

هشتم این که با مرکز و انقلابیون نزدیک امام در ارتباط  بود.من این نکته را بعد از پیروزی انقلاب و از زبان شهید رجایی شنیدم.وی آقای دانش را می شناخت.

رهبری او در جریان فتح پاسگاه که دارای فراز و نشیب های بسیاری است،تشکیل کمیته ی انقلاب اسلامی و پذیرش مسئولیت آن در ابتدای پیروزی انقلاب،اداره ی شهر و معرفی افراد برای مسئولیت های شهری،کنترل اوضاع با استفاده از قدرت مدیریتی غیر خصمانه،تشکیل حزب جمهوری اسلامی در شوش،انتصاب بخشدار جدید برای سروسامان دادن به شهر،محاکمه ی بعضی از وابستگان به رژیم به صورت بسیار منطقی و غیر احساسی،تصمیم گیری های مهم بعد از انقلاب،سروسامان دادن به اولین انتخابات جمهوری اسلامی،نمایندگی مردم شوش و اندیمشک در مجلس،امام جمعه ی شوش قبل و بعد از انقلاب  و رسیدگی به امور مستضعفین با ایجاد دو صندوق قرض الحسنه از جمله فعالیت هایی بود که وی را به عنوان تنها رهبر معرفی می کرد.

تصاویر و مدارک باقی مانده از آن زمان اثبات رهبری ایشان را منعکس می کند.افرادی که مربوط به آن نسل هستند نیز این را به خوبی می دانند.

من خود در جریانات انقلاب،وجود ایشان را حس می کردم.در فتح پاسگاه کنار او بودم.در هنگام هجوم نیروهای پاسگاه برای دستگیری وی،به همراه یکی از دوستان کنار او بودیم.در کلاس های مسجد جامع به عنوان شاگرد حضور داشتم.در منزل او که پشت مسجد جامع بود،برای نگهبانی و پاسداری از انقلاب،با او همکاری می کردم.

در جریان انتخابات نیز او را تنها نگذاشتم و با اینکه موضوع طایفه گری را مطرح می کردند،من به او رای دادم.من این را به نسل های دیگر نیز منعکس می کنم و می گویم، انقلاب اسلامی شوش تنها مدیون رهبری اوست.

علت آن نیز این است که در کنار مردم نیروهای سیاسی دیگری بودند که می توانستند صفوف مردم را تکه تکه کنند.وجود آقای دانش باعث انسجام بیشتر مردم شد.بسیاری از قدیمی های شوش،تظاهرات بعضی گروه ها برای ایجاد تفرقه را به یاد دارند.

سید محمد کاظم دانش مسلط بر خویش بود و هرگز غرور و تکبر را در خود جای نمی داد.قدرت هیچ تاثیری بر رفتار او نداشت.بابت روضه از کسی وجهی نمی گرفت.تنها در پایان ماه مبارک رمضان ،مردم به صورت خود جوش به خانه اش می رفتند و هدایایی تقدیم می کردند.

بیشترین هدایا هم شامل قند و چای و ارزاق بود.من دقیقا این رابطه را میان مردم و آقای دانش به یاد دارم.هم قبل از انقلاب و هم بعد از آن ،تحمیلی بر مردم نداشت.

او چهره ی ماندگار شوش است و مردم و نسل های آینده باید قدر او را بدانند و نام و خاطره ی او را گرامی بدارند.چیزی که فکر می کنم هنوز رعایت نشده است.

من،آقای دانش را مرد شوش می شناسم و بر خلاف بعضی از نوشته ها که او را متعلق به شهری مجاور معرفی می کنند من این را نمی پذیرم.زمانی که او در شوش فعالیت می کرد همه را کاملا می شناخت.مرحوم پدرش روحانی روستای پدری ما بود.

زندگی نامه ی او باید به وسیله ی کسانی نوشته شود که سال ها در کنار او بودند و بعضی در قید حیات هستند.من برای عرض ادب نسبت به آن ها نام تعدادی را که خود مشاهده کردم را ذکر می کنم.

البته فرزندان کسانی که در قید حیات نیستند می توانند از نوشته های پدران خود در مورد آقای دانش استفاده کنند..حاج عبدالنبی زربخش،اسدالله اسد زاده،حاج محمد علی کله،مرحوم محمد علی پاکزادی،مرحوم محمد نمره پز،مرحوم جواد عطوان،مرحوم محمد علی محول و مرحوم رحیم پولادگر.البته با ذکراین نکته که او در دل همه ی مردم شوش جای داشت.

نام دانش باید نشان دهنده ی شجاعتی باشد که مردم شوش به آن افتخار می کنند.مردی پاک و بی آزار برای مردم و فعالی ضد رژیم بود.

در جریان انقلاب پیوسته بر آگاهی بخشی تاکید داشت.یادم هست که تعداد زیادی کتاب هدیه داد تا به جوانان دهیم و هنوز در خاطره ام مانده است که یکی از این کتاب ها داستان راستان شهید مطهری بود.

در جریان فتح پاسگاه شجاعتی بی نظیر از خود نشان داد. من تمام آن حادثه را از نزدیک دیدم.موضوع فتح پاسگاه را باید در شکل های متفاوتی باز گو کرد.

گرچه بعد از پیروزی انقلاب جاهلانی سعی کردند که او را در برابر مردم و حتی نزدیکانش قرار دهند و خصوصا در جریان انتخابات او را وابسته به لهجه و زبانی خاص نمایند اما هرگز موفق نشدند.

مطرح کردن قومیت گرایی در آن زمان مسیر را به سمت آقای دانش هدایت می کرد.دشمنان از این راه قصد بدی داشتند.از من نیز خواسته شد تا این نکته را پر رنگ نمایم.من این خطر را به آقای دانش منتقل کردم و او متوجه ی قضایا بود و اعلامیه ی معروف خود را در پاسخ منتشر کرد که جمله ی آخر آن این بود”خدا همه را به راه راست هدایت کند”.

من شهادت می دهم که آقای دانش تنها و تنها رهبر انقلاب در شوش بود و هیچ شخص خاصی مانند او دارای قدرت هدایت و راهنمایی نبود.

مردی از پاکان و از اجداد طاهرین بود.بعد از شهادتش او را در عالم خواب دیدم.با من حرف زد و شادمان در آن عالم از شهدا پذیرایی می کرد.

در کنار او شهید بهشتی و رجایی را دیدم.خوشا به حال کسانی که خواستند و رفتند.جمله ی معروف او که من برای تصاحب کرسی به مجلس نمی روم بلکه می روم تا محاسن خود را با خون خود رنگین کنم به نتیجه رسید و کوردلان با انفجار ساختمان حزب جمهوری اسلامی او را به شهادت رساندند.

من در آن روز در تهران بودم.آرزویم این بود که شهید دانش را در شوش و در کنار مردمش دفن نمایند اما این توفیق حاصل نشد.شاید این از کم کاری های ما بود که اعتراض خود را برای پذیرش منتقل نکردیم.این حق مردم شوش بود که رهبر خود را در آغوش خود داشته باشند.من از آقای دانش خاطرات فراونی دارم.از لبخندهایش و از طریق صحبت کردنش و نیز گاه صبر فوق العاده اش که ما را کلافه می کرد.من در روزهای ابتدایی انقلاب از تحمل او خسته می شدم.