به گزارش رکنا، ساعت 5 بعد از ظهر 28 فروردین، مرگ مرد 48 ساله در یک برج به بازپرس محمدجواد شفیعی و تیم بررسی صحنه جرم اعلام شد.

به‌دنبال این خبر تیم جنایی به محل حادثه که طبقه پانزدهم برجی ۲۰ طبقه در منطقه کوهک -غرب تهران- بود، رفتند. با ورود به محل، آنها با جسد مرد جوان در حالی روبه‌رو شدند که با ۳۷ ضربه چاقو به قتل رسیده بود. در ورودی خانه سالم اما اتاق خواب به‌هم ریخته بود که در بررسی‌های اولیه این فرضیه مطرح شد وسایلی به سرقت رفته است.
از شهرام خبری ندارم و نمی‌دانم به کجا رفته است، اما می‌دانم که وسایل شخصی‌اش را برداشته و متواری شده است.

دستگیری ۴۸ ساعت بعد از قتل
با شناسایی قاتل، تیم جنایی راهی خانه او شدند اما همان‌طور که انتظار می‌رفت، مرد جوان متواری شده بود. تحقیقات برای دستگیری او ادامه یافت تا اینکه رد او در یکی از شهرستان‌های شمالی کشور به‌دست آمد. کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت پس از هماهنگی‌های قضایی راهی شهرستان مورد نظر شده و ساعت سه بامداد ۳۰ فروردین قاتل را دستگیر کردند.

متهم جوان در تحقیقات اولیه به قتل اعتراف کرد و به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای امور جنایی پایتخت در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شد.

جنایت ناخواسته

شهرام، متهم اصلی قتل مدیر شرکت لوازم بهداشتی آرایشی است که ۴۸ ساعت بعد از فرارش در خانه‌ای ویلایی در شهرهای شمالی بازداشت شده است.

چطور با مقتول آشنا شدی؟

یکی از اقوام مقتول به نام بهزاد با من دوست بود و مرا یک سال قبل به امیر معرفی کرد.

شغل تو چه بود؟

دلالی و واسطه‌گری. با امیر زمینی را شریکی در شمال خریداری کردیم. از طرفی امیر سه خودروی کوییک داشت که آنها را برایش فروختم. واسطه‌گری فروش وسایل آرایشی و بهداشتی شرکتش را نیز به عهده داشتم.

اختلافت با امیر سر چه بود؟

سر فروش خودروها و لوازم آرایشی و بهداشتی، امیر حدود یک میلیارد تومان از من‌ طلب داشت و این اختلاف هر روز بیشتر از روز قبل می‌شد.

روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟

به همراه بهزاد راهی خانه مقتول شدیم. داشتیم باهم صحبت می‌کردیم که کار به مشاجره و بعد هم دعوا تبدیل شد. عصبانی شدم و با چاقویی که روی میز بود، به او ضربه زدم. به خودم که آمدم، امیر را خونین روی زمین دیدم.

بهزاد در صحنه حضور نداشت؟

امیر از بهزاد دلخوشی نداشت. می‌گفت، شهرام را تو به من معرفی کرده‌ای و باعث دردسر شده است. به همین دلیل از بهزاد خواستم که پایین منتظر بماند. نیم ساعت بعد که مرتکب قتل شدم، به او زنگ زدم و خواستم بیاید بالا.

چرا اتاق به‌هم ریخته بود؟

دنبال یکسری اسناد و مدارک بودم که آنها را برداشتم.

می‌خواستی کجا بروی؟

شوکه بودم اما با خودم فکر کردم که بهترین کار خروج از کشور است. نمی‌دانستم به کدام کشور می‌روم فقط می‌خواستم بروم اما دستگیر شدم.